ریشه در خاک - شهرام ناظری



تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خارخار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش و توانت را زتن برده است.

تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان‌کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک، دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ‌برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی‌رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه‌های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده‌ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدرورد خواهد گفت

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می‌مانم
من از اینجا چه می‌خواهم، نمی‌دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره‌گی‌ها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می‌رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می‌افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می‌خوانم
و می‌دانم
تو روزی باز خواهی گشت

اشک مهتاب - محمدرضا شجریان

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه رو از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها در خوابه امشب

به عاشقی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب

از یاد رفته - داوود مقامی

دانم ای زیبا روزی، بر مزارم بنشینی
سر کنی آه و زاری، گوشه غم بگزینی
من به امید وصالت، عمر خود دادم بر باد
تا تو اکنون اینچنین بر خاک ماتم بنشینی
رفته ام از یاد، عمر بی بنیاد
در غم رویت، داده ام بر باد
ناله های مرا شنیدی
همچو بخت از برم رمیدی
پیش چشمان ژاله بارم
با رقیبان من فریدی
داده ام ای داد
عمر خود بر باد
به من بگو، تا به کی، با رقیبم میمانی؟
به گوش او، از وفا، قصه تا کی میخوانی؟
چو بسته شد، پای او، همچو من در دام تو
شبی ز خود، از جفا، ناگهانش میرانی
........
مردم بدین امید که شاید به راه راست
یک لحظه لااقل تو به گورم نظر کنی
........
عبرت بگیر از عمر من
چو من مکش از او دامن
تو عهد خود با او مشکن



پیرهن صورتی - ایرج

پیرهن صورتی دل منو بردی
کشتی تو منو غممو نخوردی
نشون به اون نشون یادته
گل سرخی روی موهات نشوندی
گفتی من میرم الان زودی برمی گردم
گفتی من میام اونوقت باهات همسر می گردم
چراغ شام تارم
بیا چشم انتظارم
چقدر نازت کشیدم
تو رفتی از کنارم
بیا این بی وفایی را رها کن
بیا فکری به حال زار ما کن
تو گفتی آشناییمون خطا بود
خطا کردم تو هم امشب خطا کن

پرسون پرسون - دلکش

پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونه تون
ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونه‌تون
یک شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم
از پنجره منو دیدی مثل گلها خندیدی
آه به خدا آن نگهت ‌ازخاطرم نرود
آه به خدا آن نگهت ‌ازخاطرم نرود
پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونه تون
ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونه‌تون
یک شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم

از پنجره منو دیدی مثل گلها خندیدی
آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود
آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود
گفتم ، گفتم ، آره گفتم به خدا قهر گناهه
دل منتظره چشم به راهه
ای من آره ای من به فدات ناز مکن تو
با چشم سیات ناز مکن تو
این دو روزه دنیا مثل خواب و رویا گذرونه
با هم آشتی کنیم که بهار دوباره گل فشانه