ز درد من بسوزد سینهی تو
شود غمگین دل بیکینهی تو
نباشد تا به چشم خود ببینم
غبار آلوده آن آیینهی تو
هر کجا رفتی پس از من
محفلی شد از تو روشن
یاد من کن، یاد من کن
هر کجا دیدی به بزمی
عاشقی با لب گزیدن
یاد من کن، یاد من کن
هر کجا سازی شنیدی
از دلی رازی شنیدی
شعر و آوازی شنیدی
یاد من کن، یاد من کن
چون شدی گرم شنیدن
وقت آه از دل کشیدن
یاد من کن، یاد من کن
هر کجا رفتی پس از من
محفلی شد از تو روشن
یاد من کن یاد من کن
هر کجا دیدی به بزمی
عاشقی با لب گزیدن
یاد من کن یاد من کن
هر کجا سازی شنیدی
از دلی رازی شنیدی
شعر و آوازی شنیدی
چون شدی گرم شنیدن
وقت آه از دل کشیدن
یاد من کن یاد من کن
یاد من کن یاد من کن
بی تو در هر گلشنی
چون بلبل بی آشیان دیوانه بودم
سر به هر در می زدم
وانگه ز پا افتاده در میخانه بودم
گر به کنج خلوتی دور از همه خلق جهان بزمی به پا شد
وندر آن خلوت سرا پیمانه ها پر از می عشق و صفا شد
چون بشد آهسته شمعی ؛ کنج آن کاشانه روشن
تا رسد یاری به یاری ؛ تا فتد دستی به گردن
یاد من کن یاد من کن
یاد من کن یاد من کن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر