رسوای زمانه - الهه

نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
در غم ما روزها ، بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت ، گو رو ، باک نیست
تو بمان ، تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نیست
تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نیست

شمع و پروانه منم ، مست می خانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

یار پیمانه منم ، از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

چون باد صبا در به درم ، با عشق و جنون هم سفرم
شمع شب بی سحرم ، از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

تو ای خدای من ، شنو نوای من
زمین و آسمان تو ، می لرزد به زیر پای من
مه و ستارگان تو ، می سوزد به ناله های من
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

وای از این شیدا ، دل من
مست و بی پروا ، دل من
مجنون هر صحرا ، دل من
رسوا دل من ، رسوا دل من

لاله ی تنها ، دل من
داغ حسرت ها ، دل من
سرمایه ی سودا ، دل من
رسوا دل من ، رسوا دل من

خاک سر پروانه منم ، خون دل پیمانه منم
چون شور ترانه تویی ، چون آه شبانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

۲ نظر: