آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا - غلامحسین بنان

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا بی وفا حالا که من افتاده ام از پاچرا
نوشدارویی نوشدارویی نوشدارویی و
بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل سنگدل سنگدل این
زودتر میخواستی حالا چرا
عمر مارا مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا نازنینا نازنینا ما به ناز تو
جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان
ناز کن با ما چرا
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من در شگفتم من
نمی پاشد ز هم دنیا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا
بی مونس و تنها چرا؟؟
حالا چرا
تنها چرا



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر