نسیم سحر - صدیق تعریف

نسیم سحر بر شبم گذر کن
زمن بلبل خسته را خبر کن
ز بیداد گل آه و ناله سر کن
شبی سحر کن
سکوت شب و نوای بلبل
شکرخنده زد به چهره گل
کنار بستان، به یاد مستان، بنوشان می
ماه من دلدار من، تویی آزار من
هم کجا همراه من، تویی دلخواه من
روزی آهم گیرد دامنت سوزد با منت
گر شود دلم کوه دردوغم
همچو فرهادش از ریشه برکنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر