رسم زمونه - رسول نجفیان

عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
کجاست اون کوچه
چی شد اون خونه
آدماش کجان خدا میدونه
بوتهء یاس بابا جون هنوز
گوشهء باغچه توی گلدونه
عطرش پیچیده تا هفتا خونه
خودش کجاهاست خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه

تسبیح و مهر بی بی جون هنوز
گوشهء طاقچه توی ایونه
خودش کجاهاست خدا میدونه
خودش کجاهاست خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه

پرسید زیر لب یکی با حسرت
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعدها چه یادگاری میخواد بمونه
خدا ميدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه

پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ما ها بعدها چه یادگاری میخواد بمونه
خدا میدونه

میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
کجاست اون کوچه
چی شد اون خونه
آدماش کجان خدا میدونه

ندونستم مو قدرش در کنارم
ولی ولی حالا که رفته بیقرارم
نخندیدم دمی بر روی ماهش
چه سود اکنون به خاکش اشک بارون
ای الله جان
برس برس بر دادم ای پروردگارم

ندید از من خوشی
من هم پس از او ندیدم روی خوش از روزگارم
ای الله جان
برس برس بر دادم ای پروردگارم

شدم تنها
به غربتها فراموش
خدا رحمی بکن بر حال زارم
ای الله جان
الله جان رحمی بکن بر حال زارم

پشیمونم پشیمونم ولی هی هات دیر است
حلالم کن که ما هم ره سپارم
ای الله جان رحمی بکن بر حال زارم
رحمی بکن بر حال زارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر